معنای بیت زیر چیست؟
میازا موری که دانه کش است که جان دارد وجان شیرین خوش است
جواب مسابقه هفته را به صورت نظر بنویسید
معنای بیت زیر چیست؟
میازا موری که دانه کش است که جان دارد وجان شیرین خوش است
جواب مسابقه هفته را به صورت نظر بنویسید
والسلام، نامه تمام
آخرین حرف، جمله اتمام حجت
ورق برگشت
اوضاع تغییر کرد و دگرگون شد.
وروره جادو
پر حرف، فتنه انگیز.
وسط دعوا نرخ تعیین میکنه
هنگام مشاجره بر سر موضوعی در صدد اثبات و یا اعمال حق و نظر و یا به دنبال نفع خود بودن
وصف العیش نصف العیش
ذکر و یاد خوشی نصف خوشی است
هارت و پورت
سر و صدا و شلوغ بازی و بزرگ نمایی بیخودی برای زهر چشم گرفتن و ترساندن و یا جلب توجه و...
هر آن کس که دندان دهد نان دهد
اشاره به روزی رسان بودن خالق، و اینکه خدا وقتی فرزندی عطا می کند روزی اش را هم می دهد و کسی را لنگ نمی گذارد
هر جای دزد زده تا چهل روز امنه
خطاب به دزد زده ای که از دو بار آمدن دزد نگران باشد، یا کسی که از تجدید منازعه و شر و خطر بترسد.
هر چه باداباد
دل به دریا زدن و به خدا توکل کردن در انجام کاری
هر چی این ریخته اون جمع کرده
تقلید کورکورانه و یا پا جای پای کسی گذاشتن و شبیه کسی رفتار کردن
یا زنگی زنگ، یا رومی روم
یا این طرفی یا آن طرفی، دل به دریا زدن، تردید را کنار گذاشتن و بر یک عقیده پا برجاشدن برای انجام کاری
یا نصیب و یا قسمت
امید و اعتقاد به خدا و قسمت داشتن.
یک تیر و دو نشان
با انجام یک کار به دو هدف رسیدن.
یک خوبی می مونه یک بدی
همه چیز می گذرد اما یاد و اثر کارهای خوب و بد همیشه بر جا خواهد ماند.
یک دست صدا ندارد
به تنهایی نمی توان کاری را از پیش برد، موفقیت در سایه اتحاد و همکاری به دست می آید.
استرس و روشهای کاهش آن
تعریف استرس
استرس
عبارت است از هر نوع فشار یا نیرو! این فشار می تواند جسمانی باشد، مانند
استرس حاصل از انجام دادن تکالیف (وظایف) یا استرس ناشی از یک بیماری توان
فرسا، همچنین این فشار می تواند عاطفی یا موقعیتی باشد مانند استرس فشار
خون بالا و استرس محدودیت شغلی. امروزه اصطلاح استرس به طور غیر دقیق برای
هر رویداد یا موقعیتی که موجب ناکامی، عصبانیت یا اضطراب شود به کار می
رود.
میترادات دختر مهرداد، پادشاه اشکانی، خواب دید ماری سیاه به شهر حمله
نموده، سربازان مار را به بند کشیدند و چون پدرش آن مار زشت را بدید، دست
او را گرفته و به مار پیشکش کرد.
مار به دورش پیچید و او را با خود از
شهر ببرد. چون از شهر دور شدند ماری دیگر بر سر راه آنها سبز شد و بدین
طریق میترادات از مهلکه گریخت و به سوی شهر خویش بازگشت. مردم شادی می
کردند و نوازندگان می نواختند او هم شاد شد. اما همه چیز برایش غریبه و
ناآشنا بود. چون بر لب جوی آبی نشست موهای خویش را خاکستری دید، زنی کامل
در آب دیده می شد. از ترس از خواب پرید و ساعتها بر خود لرزید.
میترادات
در آن هنگام تنها 14 سال داشت. چند سال گذشت. در پایان جنگ ایران سلوکیان
(جانشینان اسکندر) فرمانروای آنها اسیر شده و به ایران آوردنش.
آن شب در
زیر نور مهتاب، مهرداد به دخترش میترادات گفت: "ای عزیزتر از جان، می
خواهم همسر دمتریوس فرمانروای اسیر شده سلوکیان شوی. رایزنانم می گویند اگر
دمتریوس را عزیز داریم در آینده او دودمان سلوکیان را تضعیف خواهد کرد و
در نهایت ما می توانیم برای همیشه آنها را نابود کنیم و تو می دانی آنها
چقدر از ایرانیان را کشته اند. آیا قبول می کنی همسر او شوی؟"
دختر به پدر نگاهی کرد و خوابش را به یاد آورد!
در
دل گفت: "آه ای پدر، آه ای پدر، من این مار را قبلاً در خواب دیده ام و می
دانم کی باز خواهم گشت، زمانی که دیگر نیمی از موهایم سفید شده. اما بخاطر
ایران و شادی مردمم خواهم رفت."
سرش را پایین انداخت و گفت: "پدر هرچه شما تصمیم بگیرید همان می کنم."
پادشاه ایران، دخترش را در آغوش گرفته موی سر او را بوسید و گفت: "دخترم می دانی که چقدر دوستت دارم."
میترادات در دل می دانست آغوش مار در انتظار اوست، اما صدای شادی ایرانیان آرامش می کرد، همچون آرامش آغوش پدر، و آرام گریست.
اندیشمند
میهن دوست کشورمان ارد بزرگ می گوید: "گل های زیبایی که در سرزمین ایران
می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام
ایران فدا شدند."
سالها گذشت...
میترادات که به ایران بازگشت
همه چیز همانگونه بود که در خواب دیده بود. بر لب همان جوی آب نشست، خود را
در آن دید... اشکهایش با آب جوی در هم آمیخت و... طعم میهن پرستی را برای
روح و جان ایرانیان به یادگار گذاشت...
تعداد صفحات : 3